مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 273
آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
زود رنج-نازک دل-حساس
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
افتادن بچه-سقط شدن جنین
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
تت و پت-لکنت زبان
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
تخم چشم-مردمک چشم
دلِی دلِی-حاشا-انکار
تت و پت-لکنت زبان
جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
پا پتی-پا برهنه
پا بر جا-ثابت قدم-استوار
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
دنباله رو-پی رو-مقلد
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها
راست رو-رو به رو-مقابل
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
رایانه-کامپیوتر
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
اطفال باغ-گلهای تازه
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
دلبخواهی-دلبخواه
چسبیدن-لذت دادن
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
چله ی زمستان-سرمای سخت
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
چار راه-محل تقاطع دو راه
اکبیری-زشت-بیریخت
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
ددر رفتن-بیرون رفتن
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
زبان گز-چیز تند و تیز
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
جگرکی-جگر فروش
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
آبدار-سخت-شدید-سنگین
راست رو-رو به رو-مقابل
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
آتش بیباد(ظلم، می)
اکبیری-زشت-بیریخت
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
بد گل-زشت-بد ترکیب
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
البرز-بلندقامت-دلیر
پا به پا شدن-تردید داشتن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
دود گرفتن-پُک زدن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
خرج تراشی-هزینه درست کردن
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
پیش کنار-بیضه-خایه
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
باب شدن-معمول و رایج شدن
پفکی-سخت بی دوام و ضعیف
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
دلسرد کردن-ناامید کردن
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
چیله-هیرم-خاشاک
پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند
چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن
زیر جلی-پنهانی-آهسته
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
چاچول-حقه باز-شارلاتان
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
خبر داغ-خبر بسیار مهم
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
خش و خش-نگا. خش خش
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
راستکی-واقعی
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر
تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)
آمدن-آغاز به کاری کردن
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
آبدست-ماهر-استاد
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
دوخت و دوز-خیاطی
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
دست کردن-دست فرو بردن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
ارزانی-بخشیدن-دادن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
اجباری-خدمت سربازی
چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا
از جنس چیزی بودن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
حساب سوخته-بدهی قدیمی
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
چروک انداختن-چین انداختن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن
بردن از رو- از رو بردن
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
اهل آن کار (کار بد)
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
پله خوردن-دارای پله بودن
در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن
زَوال-مست مست-لول
جفتک زن-لگد زن
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
به حساب-مثلا-یعنی
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
پاشیر-گودال پای شیر آب
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
چله ی زمستان-سرمای سخت
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
بساز-آدم سازگار-صبور
از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
اختر شمردن-شببیداری
پر مدعا- پر ادعا
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
چُل-آلت مرد
چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
زمین گذاشتن سر-مردن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
چنگول زدن-پنجه زدن
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
تنگاب آمدن-به جان آمدن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
ریش توپی-ریش تپه
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
دست باف-بافته با دست
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه
تنگ بودن وقت-دیر شدن
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
چارخانه-شطرنجی
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
چینی بند-چینی بند زن
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
دور-بار-دفعه-نوبت
پاتوغ-محل گرد آمدن
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین
فرسوده و خراب شدن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
المشنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)
حکیم جواب کرده-یتیم
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
زَوال-مست مست-لول
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
خیس شدن-تر شدن
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
خِل-خلط بینی
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
خال مَخال-خال خال
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
بخت-شانس-اقبال-شوهر
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
تریت- تلیت
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
اُرُسی-کفش
ارواح شکمت-ارواح بابات
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
تَخم-مهمل تَخم
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
تعلیمی-عصای کوچک
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
آب نخوردن-درنگ نکردن
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
جز زدن-ناله و زاری کردن
آهو چشم-معشوق-شاهد
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
باهاس-باید-بایست
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
دو دل-مردد-بی تصمیم
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
زمخت-درشت-ناهنجار
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
برادر تنی-برادر حقیقی
پخش-پراکنده
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
اقلکم-دستکم-لااقل
حیوانی-نگا. حیوانکی
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
چای نیک-قوری و کتری چای
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
پنزر- پندر
خجالتی-کم رو-پرحیا
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)
بچگی کردن-بیخردانه
از آب و گل در آمدن-مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
چپ دادن-رد کردن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
ارباب حجت-اهل منطق
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
برزخ شدن-ناراحت شدن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
دله بازی-رفتار آدم دله
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
جمع کردن-گرد آوردن
پا واکردن-به راه افتادن بچه
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
چپیدن-به زور جا گرفتن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
چاسان فاسان-آرایش-بزک
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
الانه(همین حالا، هم اکنون)
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت
آب شیراز(شراب)
تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
بی سیرت-بی آبرو
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
بد گل-زشت-بد ترکیب
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
جسته دوزی-نوعی دوختن
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
آبدست-ماهر-استاد
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی
پا-حریف
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
ترید- تلیت
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء
زبان گز-چیز تند و تیز
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
چهره کردن-نگا. چهره شدن
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
چنگک شدن-چنگ شدن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
ابرو انداختن(ابرو آمدن)