بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 401
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
پا خوردن-فریب خوردن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
خلاف-جرم
خلق الله-مردم
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
بند کردن-محکم کردن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
دو دستی-با هر دو دست
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
چیله-هیرم-خاشاک
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن
چار چشم-کسی مه عینک می زند
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
زمین گذاشتن سر-مردن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
چاقالو-چاق-فربه
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
بالا آوردن-استفراغ کردن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
احدالناس(کسی، فردی)
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت
جن زده-دیوانه
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگیاش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)
تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
دم بازی-چاپلوسی-تملق
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
آدم بیسر و پا-متضاد آدم درستوحسابی
خارج از حد-بیش از اندازه
چار چشم-کسی مه عینک می زند
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
ریشو-دارای ریش بلند
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
دال-خمیده-کج
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر
خارشک-مردم آزار-سادیست
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
ژوکر-آدم همه فن حریف
رکاب دادن-راهی جایی شدن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
حمله کردن-یورش بردن
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
در ثانی-ثانیا-دوم
بد قماش-بد جنس-خبیث
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
جار-چلچراغ-شمعدان
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
دَم باز-چاپلوس-متملق
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
دستی-به عمد-از روی تعمد
از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)
پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
پت پتی-موتور سیکلت
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بیارزش)
خاکروبه-زباله-آشغال
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
زیر دُم سُست-زن منحرف
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
پیله-مو
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
پشت بام-سقف بیرونی بام
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
آتش بیدود(آفتاب، غضب)
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
چین و خم-پیچ و تاب
خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
چُل-آلت مرد
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
چله-چاق-چرب و چیلی
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
بد زبان- بد دهن
دک و دنده-بالا تنه
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
جوشی شدن-عصبانی شدن
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
ابوقراضه(ابوطیاره)
ذلیلشده
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
آخرین تحویل(قیامت)
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
زیر سری-بالش-متکا
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش
زبیل-آشغال-زباله
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند
احدالناس(کسی، فردی)
برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
جاهل پسند-چیزی که جوان
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
بازار کوفه- بازار شام
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
فرض کنیم که
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
اجاق(دودمان)
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
پر و بال-امکان-فرصت
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
این دو کلهدار-خورشید و ماه
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
رشوه گرفتن-رشوه خواری
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
بی تفاوت-بی اعتنا
پیش بینی کردن کار یا شخصی
دو دستی-با هر دو دست
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
با متانت-با وقار
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
تف انداختن-تف کردن-سخت اظهار نفرت کردن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
دسته-جمعیت سینه زن
جزغاله-سوخته-زغال شده
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
چس خور-آدم خسیس-بخیل
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
زار زار-گریه ی شدید
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
خرده خرده-کم کم-رفته رفته
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
با محبت-زود جوش و مهربان
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
انگشتشمار(کم، معدود)
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
چله ی زمستان-سرمای سخت
اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
آتشی(تندخو، زودخشم)
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
درمانگاه-جای درمان بیمار
آمده-شوخی و لطیفه
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دیر کردن-تاخیر کردن
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
دنده کج-کج خلق-یکدنده
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
حق گرفتن-نگا. حق بردن
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن
بی شوخی-جدا-بدون شوخی
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
در بردن-بیرون بردن-گذراندن
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
دسته جمعی-باهم-گروهی
رشوه گرفتن-رشوه خواری
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
زار-نا به سامان-خراب-بد
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
چل مرد-مرد کوتاه قد
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
تاب بازی-بازی کردن با تاب
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
آکِله(جذام، زن سلیطه)
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
راحت کردن-کشتن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
پیله-مو
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
خوش قلق-رام-خوش خوی
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
پلاس-اثاث مختصر منزل
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
حظ کردن-لذت بردن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
اطفال باغ-گلهای تازه
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
به درک- به جهنم
آتشپاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
ایراد بنیاسرائیلی(بهانههای بیخود و بیجهت)
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
خال مَخال-خال خال
سیار غم انگیز و. سوزناک بودن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
دور از شما ب-لانسبت
خلاص-تمام شد-مُرد
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
چاخان پاخان-دروغ
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
دال به دال-پشت سر هم
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
چِککی-فوری-به سرعت
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
خدا داده-دیم کاری
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
ذوق زده-بسیار خوش حال
دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
پا پتی-پا برهنه
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
بالا آوردن-استفراغ کردن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
پینه-وصله-پوست سخت شده
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
بپا-مواظب باش-متوجه باش
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
خاطره-یادگار
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
توجیهی-برنامه های توضیحی
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
آبدار-سخت-شدید-سنگین
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
دریافتی-حقوق
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
آتش بیباد-ظلم-می
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
پوز زدن-دهان زدن
دیر رس-میوه ای که دیر می رسد
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
آب سیر-جانور خوشرفتار
بپا-مواظب باش-متوجه باش
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
بازار کوفه- بازار شام
جیره-سهم معین
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
آبگوشتی-بیارزش-پیش پا افتاده
حضوری-رو در رو
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
دود چراغ-کشیدن شیره
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
تپه ماهور-زمین ناهموار
زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
ازرق(چشم زاغ)
چول-بیابان
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
چینه-دیوار گلی
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
احدالناس-کسی-فردی
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
چار راه-محل تقاطع دو راه
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بیجلا و جلوه شدن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن
خوره-جذام-آکله
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
چوبدار-گله دار-گوسفند دار
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن