مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 16
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری
اجاقکور(نازا، بی فرزند)
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
این دو کلهدار-خورشید و ماه
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
این دو کلهدار-خورشید و ماه
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
جیره بندی-سهم بندی
چراغان-جشن و سرور پر چراغ
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق
چشم و ابرو-زیبایی چهره
اجل معلق(مرگ ناگهانی)
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
زبان پس قفا-نوعی گل است
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
چایمان-سرما خوردگی
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
چل زن-زن کوتاه قد
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
ذلیلشده
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
اَتَر زدن-فال بد زدن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
آبِ دندان(حریف ساده)
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
رُک زده-زل زده-خیره شده
تخته پوست-زیرانداز پوستی
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
جاهل پسند-چیزی که جوان
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
زیست شناسی-دانش شناخت حیات و موجودات زنده
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
دو دل-مردد-بی تصمیم
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد
خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
چیلی-بدبیاری
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد
داو-نوبت بازی
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
با اشتها-متمایل به غذا
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
الفرار-گریز-بگریز !
زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
رخصت خواستن-اجازه خواستن
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
پول مول-پول
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
خنگ-نادان-ابله-کودن
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
چشم شور-آن که چشم زخم زند
آواز شدن-شهره شدن
پُر توپ-خشمگین
(به زبان کودکان) زخم شدن
چرکو-آدم کثیف
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
به تور زدن- به تور انداختن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
بی جا-نامناسب-بی مورد
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
آواز دادن(خواستن)
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که
دوا درمان-مداوا-معالجه
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
زرت و زورت-زرت و پرت
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
آیَم سایَم(گاهکاهی)
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
آلکلی-معتاد به الکل
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
اِرا-هنگامی که کسی نمیتواند و یا نمیخواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز میگوید
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
بدک-نه چندان بد
دنده کج-کج خلق-یکدنده
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
استخواندار-محکم-بااراده
ازقحطیدرآمده-گرسنهچشم-آدم ندیدبدید
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بیحال شدن)
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
زانویی-زانو
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
آبدست-ماهر-استاد
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
در چاه افتادن-فریب خوردن
الانه(همین حالا، هم اکنون)
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
تته پته-لکنت زبان
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
خیرات کردن-چیزی را
این سفر(این بار)
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
چول-بیابان
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
دلسوز-غمخوار
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
آکَل(آقای کربلایی)
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
خارشک-مردم آزار-سادیست
چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم
المشنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
بنا بودن-قرار بودن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
زیاده روی-افراط-اسراف
جُربزه-قدرت-توانایی
چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن
جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
خشکه بار-نگا. خشکبار
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
اروای ننهات-ارواح بابات
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
ریشو-دارای ریش بلند
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن
پیشی-گربه در زبان کودکان
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
خیس کردن-ادرار کردن به خود
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
چرند گو-یاوه گو
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
بد عنق-کج خلق-بد اخلاق
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
خود را خوردن-رنج بردن
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
دهن-واحد آواز خواندن
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
چتوَل-یک چهارم
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
چوروکیده-پر چین و چوروک
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
پُف-فوت-ورم-آماس
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری
اسرار مگو(حرفهای ناگفتنی)
دال-خمیده-کج
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
تخم چشم-مردمک چشم
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
خالی بند-چاخان-دروغ گو
بدلی-تقلبی-جنس بد
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
جَرّ-کشمکش دعوا
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
بده بستان-داد و ستد-معامله
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن
حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
پَس-ناجور-خراب
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
آدم ثانی-حضرت نوح
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
زیر تشکی-رشوه
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
خاکروبه-زباله-آشغال
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
آبدست-ماهر-استاد
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
دور و دراز-فراخ و وسیع
چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
اتر خان رشتی-آدم پرافاده
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
تپه گذاشتن-بول کردن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
اهل دود(سیگاری)
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
دزدیده-دزدکی
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
تو دار-راز نگهدار
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
چاره ساز-خداوند
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
چک و چانه-کنایه از دهان
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
اَجق وَجق(چیزی با رنگهای تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
آدم ثانی-حضرت نوح
چی-چه-چیز
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
تته پته-لکنت زبان
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
تیار کردن-آماده کردن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
حیوون-نگا. حیوان
پنزر- پندر
بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
چرمی-از جنس چرم
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
تلمبار- تل انبار
پا به رکاب-آماده ی رفتن
خیک محمد-آدم چاق و فربه
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
پاتال-سالخورده-پیر
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
دان دان-متفرق و پراکنده
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
آفتابزردی-غروب آفتاب
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
چندر غاز-پول بسیار کم
جن زده-دیوانه
زنیکه-زنکه
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
مال دنیا
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
دک کردن-از سر وا کردن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
آخر و عاقبت-نتیجهی خوب
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
خبرکش-سخن چین
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
جسته دوزی-نوعی دوختن
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
پت پتی-موتور سیکلت
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
زاق-چشم زاغ چشم
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
تل انبار-توده-انباشته
تعلیمی-عصای کوچک
روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
خرمن-انبوه و پرپشت
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
زیر سر داشتن-آماده شدن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
خدا به رد-در پناه خدا
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
درد دل-غم و اندوه درونی
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
خر آوردن-بدبخت شدن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل
چُغُل-سخن چین
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
آواز کوچهباغی-آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است
ته گرفتن-سوختن غذا
چرکو-آدم کثیف
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
حق الزحمه-دستمزد
به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
جیک-صدا-آواز
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
تیپا خوردن-رانده شدن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک
آب مروارید-تار شدن عدسی چشم
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
چین و خم-پیچ و تاب
خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
خش افتادن-خراش افتادن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن