بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 161

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 161
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

پسله-جای پنهان-در نهان

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دلسوز-غمخوار

آبدست-ماهر-استاد

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)
 

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

چای کار-کشت کننده ی چای

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

دله دزدی-عمل دله دزد

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

رجاله-اراذل و اوباش

چارچار زدن-بی حیایی کردن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

چله ی تابستان-گرمای سخت

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
 

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

جامه شور-رختشوی

ریزه میزه-ریزه پیزه

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

چنار تجریش-متلک بد

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

آشغالی(سپور)

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

این سفر(این بار)

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

دیم کاری-کشاورزی دیم

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

دولت منزل-دولت سرا

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

 

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

زاچ-زائو

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

پُخت کردن-پختن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

در دار-دارای سرپوش

آلکلی-معتاد به الکل

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

چول-بیابان

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
دسته جمعی-باهم-گروهی
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

پوشک-کهنه ی بچه

دَدَر-بیرون-کوچه

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

دلقک بازی-مسخره بازی

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)
تریت- تلیت

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

پا-حریف
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

ابوقراضه-ابوطیاره

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

 

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

ارزانی-بخشیدن-دادن

 

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

 

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

به سر دویدن- با سر رفتن

ته نشین شدن-رسوب کردن

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

 

دو زاری-سکه ی دو ریالی

خدا-بسیار زیاد-فراوان

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
پر افاده-متکبر-مغرور

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

پیاله فروشی-میخانه

تخم شر-مردم آزار- شرور

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

چفت کردن-با زنجیر بستن

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دال-خمیده-کج

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

دیگ به سر-لو لو

جاده کشیدن-راه درست کردن

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

چله ی زمستان-سرمای سخت

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
تپل مپل-چاق و چله

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

پوست پیازی-نازک و بی دوام

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

دو قلو-دو بچه ی همزاد

جاده کوبی-راه صاف کردن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

تک و تا-جنب و جوش

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چُر-ادرار

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

دسته پل-الک دولک

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

 

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

خوش رو-زیبا-خندان

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

پا شدن-از جا برخاستن

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

دایی اوغلی-پسر دایی

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

درب و داغان شدن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

بازو دادن-یاری دادن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

حبف و میل-ریخت و پاش
پِی-دنبال

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

تخم جن-حرام زاده

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

حهاز-کشتی بزرگ

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

تخم شر-مردم آزار- شرور

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

تنگ هم-چسبیده به هم

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

پاگون-سردوشی

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

بَهمان-فلان

از سر نو(دوباره)

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

پادگان-سربازخانه

 

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

دوا خور-معتاد به الکل

ارواح شکمت(ارواح بابات)

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

چار سر-حرف مفت-متلک

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

دو دستی-با هر دو دست

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

زنانه-ویژه ی زنان

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

تخم شر-مردم آزار- شرور

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

جهیزیه-نگا. جهیز

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
چراغ الله-نگا. چراغ

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

تردستی-مهارت-شعبده بازی

 

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

 

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن
حلال وار-به صورت حلال

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
دست نماز-وضو
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

انداختنی-جنس نامرغوب

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

این مطلب را هم از دست ندهید :   بهترین مارک سازدهنی مناسب برای یادگیری مبتدی و پیشرفته

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

چاقالو-چاق-فربه

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

 

بامبه-توسری

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

استخوان‌دار-محکم-بااراده

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

جای سفت-وضعیت سخت

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

زبیل-آشغال-زباله

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

ذِله کردن-ذله آوردن

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

چنگ انداختن-چنگ زدن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
بار سرکه- ترش ابرو
اُق زدن-بالا آوردن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

دَم نقد-آماده-حاضر

زُل-خیره

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

چرند گو-یاوه گو

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

ارباب حجت-اهل منطق

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

چِخه-نگا. چِخ

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

 

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

جیره-سهم معین

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

چپه-کجی به یک سمت

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

پاک-به کلی-یکسره

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

داش-لوطی-مشدی

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
به لج انداختن-به لجاجت انداختن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

ارواح شکمت-ارواح بابات

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

اختر شمردن(شب‌بیداری)

راست رو-رو به رو-مقابل

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

بزرگداشت-احترام-تکریم

ته نشین شدن-رسوب کردن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

دانه دانه-یک یک

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

پوشک-کهنه ی بچه

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
چَک-سیلی-کشید

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

ذِله کردن-ذله آوردن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

پیش کنار-بیضه-خایه

پا واکردن-به راه افتادن بچه

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

 

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

باهاس-باید-بایست

ارزانی-بخشیدن-دادن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

دور-بار-دفعه-نوبت

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

 
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

د ِ-زود باش!

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

 

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

چیز دار-ثروتمند
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

انگشت‌شمار(کم، معدود)

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

 

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

تیر کردن-نشان کردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

تر دست-ماهر-شعبده باز

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

چرکو-آدم کثیف

چرسی-آدم معتاد-افیونی

حرف پوچ-سخن بی معنی

 

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
 

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

خوره-جذام-آکله

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

 

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

 

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

زیاده روی-افراط-اسراف

دو دو زدن-تکان تکان خوردن
دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

خر زور-نیرومند-پرزور

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

اُرُسی-کفش

جور به جور-نگا. جوراجور

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

چشمه-نوع-قسم

حیوانی-نگا. حیوانکی

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

 

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

چشمه-نوع-قسم

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

 

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

جلز-نگا. جز

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

دلقک-شخص مسخره

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

آهوی خاور(آفتاب)

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

 

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

 

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

چُر-ادرار

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

حهاز-کشتی بزرگ

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

برو برگرد-چون و چرا

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

خودمانی-صمیمی-یکدل