لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 412

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 412

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

بیسار-فلان

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

 

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

چارلا-چهار لا-چهار تو

 

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

پینه کردن- پینه بستن

چار راه-محل تقاطع دو راه

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

پا برهنه-بدون کفش

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

دست علی به همراه-علی یارت باد

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

خبر گرفتن-پرسیدن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

خِرخِره-حلق-حلقوم

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

آمده(شوخی و لطیفه)

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

آواز شدن-شهره شدن

خاکروبه-زباله-آشغال

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

 

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

دوام کردن-دوام آوردن

حیوانی-نگا. حیوانکی

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
خوش خوراک-نگا. خوش خور

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

چرند اندر چرند-پرت و پلا

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
 

اَتَر زدن-فال بد زدن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

خوش قلق-رام-خوش خوی

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

 

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

حق شناس-سپاس گزار

جا-رختخواب-بستر

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

دلسرد کردن-ناامید کردن

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چَه چَه-صدای بلبل

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

حلال-زن یا شوهر

اشک کوه-یاقوت-لعل

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

دوبلور-دوبله کننده

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

ارباب حجت(اهل منطق)

به پول رساندن-فروختن

 

خاله خرسه-دوست نادان

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

 

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

آبدار-سخت-شدید-سنگین

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 
درگاهی-آستانه

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

خبر داغ-خبر بسیار مهم

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

پاره آجر-شکسته ی آجر

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

بمیرم-قربان بروم

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

جز و ولز-نگا. جز و وز

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)

جا در جا-فورن-جا به جا

چوچول باز-دغل-بی حیا

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

 

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

 

جگر گوشه-فرزند

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

خودآموز-بدون آموزگار

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

چاک زدن-نگا. چاک دادن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

زیر جلی-پنهانی-آهسته

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

 

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

چرسی-آدم معتاد-افیونی

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

پله خوردن-دارای پله بودن

آبِ خشک(آب بسته)

درآمد-عایدی

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

رگ ترکی-تعصب نژادی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

 

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

آمدن-آغاز به کاری کردن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

داش-لوطی-مشدی

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

خش-صدای گرفته-خراش

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دندان عاریه-دندان مصنوعی

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

جَر-پیچ و خم راه

زهر چشم-نگاه خشم آلود

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

پت پتی-موتور سیکلت

چال-گودی-حفره

 

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

آبِ سیاه-نیمه کوری

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

حاضر به یراق-حاضر و آماده

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

 

خارج از حد-بیش از اندازه

الانه(همین حالا، هم اکنون)

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

 

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

دلقک بازی-مسخره بازی

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

دست زدن-لمس کردن

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

بز دل-ترسو

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

آب و رنگ(طراوت و شادابی)
دل-معده

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

زار زار-گریه ی شدید

خیز-ورم-آماس

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

ترش ابرو-عبوس

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

دلچسب-دلپذیر-مقبول

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

بز دل-ترسو

خجالتی-کم رو-پرحیا

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

اجباری-خدمت سربازی

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

دلجور-همدل

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

آهوی خاور(آفتاب)

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

چلچل-خال خالی-ابلق

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

ترش کردن-عصبانی شدن

 

پُف-فوت-ورم-آماس

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

دست تنها-بی یار-تنها

چرکمُرد-پر چرک و کثیف
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

پا واکردن-به راه افتادن بچه

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
زیر لب خندیدن-تبسم کردن
چل زن-زن کوتاه قد

چارخانه-شطرنجی

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

آب نخوردن-درنگ نکردن

بی پایه-دروغ-پوچ

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
آبدست-ماهر-استاد
با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن
پاتیل در رفته-پیر و شکسته
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
خرده خرجی-خرج های اندک

چای کار-کشت کننده ی چای

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

 

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

این خاکدان-دنیا

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چپ-لوچ-مخالف حکومت

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
دسته-ساعت دوازده
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
خلا-مستراح

جبهه-میدان جنگ

خِفت-نوعی گره

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

زانویی-زانو

 

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

زمین گذاشتن سر-مردن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

چشم باباقوری-نابینا-کور
راپرت-گزارش-خبر
 

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

چَک-سیلی-کشید

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

باب-مرسوم-معمول

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

چشم انداز-منظره

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
خوش قلق-رام-خوش خوی

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تته پته-لکنت زبان

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

 

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

 

خیط شدن-نگا. خیت شدن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

چپ رو-تند رو

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

 

ریش شدن-ریش ریش شدن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

حبف و میل-ریخت و پاش
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

آبِ سیاه-نیمه کوری

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه

جز و ولز-نگا. جز و وز

درز گرفته-کوتاه کرده

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

تخت و تبارک-با آسودگی خیال

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

دزد و حیز-نادرست و مکار

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

چل زن-زن کوتاه قد

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

تُف به دهن-حیرت زده

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

 

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

پشت-نسل-فرزندان

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

 

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

آفتابی کردن-پدیدار کردن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

آب آتش زده(اشک)

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

 
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

خفت افتادن-تنگ شدن-در تنگنا افتادن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

چفت کردن-با زنجیر بستن

رده-حرف زشت یا نامربوط

خاکروبه-زباله-آشغال

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

حرام و حرس-ریخت و پاش

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

چین چینی-پر چین

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

زهکونی-اردنگی-تیپا

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

خر آوردن-بدبخت شدن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

ازرق-چشم زاغ

ترکه-آدم باریک و بلند

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

خورده برده-ملاخظه و پروا

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

خال-نقطه ی سیاه-لکه

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

جهود ی-هودی-مقتصد

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

پاگون-سردوشی

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

پینه زدن-وصله کردن

 

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

 

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

جیک-صدا-آواز

بی اشتها-بی میل به غذا

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

تخته پوست-زیرانداز پوستی

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

پروار-فربه-چاق

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

زنانه-ویژه ی زنان

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

چهار دستی-فراوانی

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

آی زرشک-آی زکی

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
جامغولک-حقه-حیله
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

خودفروش-فاحشه-خائن

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

 

انسان بودن(شریف و درست بودن)

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

 

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

 

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

 

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

پیش کنار-بیضه-خایه