مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 333

مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 333

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

 

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

آن سفر-آن بار-آن دفعه

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 
جا ماندن-فراموش شدن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

پِشک-نرمی و پرده های بینی

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

دوره-مهمانی-زمانه

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

دزد و حیز-نادرست و مکار

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
دل-معده

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

تشریف داشتن-حضور داشتن

پشتک-پرش از پشت

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

چنار تجریش-متلک بد

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

پیمانی-استخدام غیر رسمی

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

حلال واری-نگا. خلال وار

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

داو-نوبت بازی

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

 

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

خدا داده-دیم کاری

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

پینه کردن- پینه بستن

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

خرخاری-همدیگر را خاراندن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

پاتوغ-محل گرد آمدن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

دم بازی-چاپلوسی-تملق

جگر-عزیز-عزیز دلم

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

آواز دادن(خواستن)

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
پا پس کشیدن-عقب کشیدن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

 

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
 

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

دلِی دلِی-حاشا-انکار

درد گرفتن دل از اسهال

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

ازرق-چشم زاغ

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

پاتال-سالخورده-پیر
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

از دست دادن-گم کردن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

 

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

بخار-توانایی-شایستگی

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

 

بقچه بندی-ران چاق

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

چار چشم-کسی مه عینک می زند

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

ژله-لرزانک

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

جگرکی-جگر فروش

پر بدک-خیلی بد

 

حبف و میل-ریخت و پاش

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

 
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

خدابیامرزی-درخواست بخشش
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
آتش‌پا(فرز و چالاک، بی قرار)

زمین گذاشتن سر-مردن

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

پامال شدن-از بین رفتن

چپ دادن-رد کردن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

 

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

 

چشم باباقوری-نابینا-کور

دندان-گاز

جَلدی-بی درنگ-به چالاکی

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

چال-گودی-حفره

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

بارانداز-جای پیاده کردن بار

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

خوش رو-زیبا-خندان

خیابان گز کردن-ول گشتن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن

حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
در چاه افتادن-فریب خوردن

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

 

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

خروس خوان-هنگام سحر

احوال گرفتن-جویای حال شدن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
تک و تو-توان و قدرت-شتاب

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

 

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

خریت-نادانی-حماقت

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

چای کار-کشت کننده ی چای

 

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

دست پیش-گدا

تر دست-ماهر-شعبده باز

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

از دست دادن(گم کردن)

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خیس شدن-تر شدن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

دق مرگ-دق کش

آخرین تحویل-قیامت

دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی

چایمان-سرما خوردگی

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
چنگک شدن-چنگ شدن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

 

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

حیوونی-نگا. حیوانکی
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

خود را خوردن-رنج بردن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

بده اون دستت-آی زکی !

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

بنگی-معتاد به حشیش

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است
از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

پَلِه-پول

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

خفه خون-خفقان

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

خورده برده-ملاخظه و پروا
زمخت-درشت-ناهنجار
افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

با محبت-زود جوش و مهربان

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

چموش-سرکش-یکدنده

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

تو دار-راز نگهدار

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

بَزک-آرایش-چسان فسان

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

درگذشت-مرگ

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

 

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

 

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

خوش قلق-رام-خوش خوی

چنار تجریش-متلک بد

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
پر گو- پر چانه

کسی را اذیت و آزار کردن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

 

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

ذلیل‌شده

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

بند آوردن-متوقف کردن

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

از سر نو-دوباره

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

چپو شدن-غارت شدن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

دوندگی-سعی و کوشش

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

خرجی-پول لازم برای گذران روز
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

دست آموز کردن-تربیت کردن

بلا به دور-بلاها دور باد

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

آشغالی-سپور

پشه زدن-نیش زدن پشه

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

روی چشم-اطاعت می شود !

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

دل-معده

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

برادر زاده-فرزند برادر

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

حرص خوردن-عصبانی شدن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

پَس-ناجور-خراب

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

راست روده شدن-اسهال گرفتن

 

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

جان جان-معشوق-محبوب

تلکه بند شدن- تلکه کردن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

 
اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

دزد و حیز-نادرست و مکار

دیالله-زود باش دیگه !
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

جوراجور-دارای انواع گوناگون

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

از ته دل(از سر صدق و صفا)

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

 

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

حمامی-گرمابه دار

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

چته ؟-تو را چه می شود ؟

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

چِخه-نگا. چِخ

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

خرکچی-چارپادار

پاتی کردن-باد دادن خرمن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

خریت-نادانی-حماقت

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

دنیا آمدن-زاده شدن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

حمله کردن-یورش بردن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

ریق افتادن-ریغ افتادن

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

ریختن مو-سخت وحشت کردن
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

چاک زدن-نگا. چاک دادن

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

پول چایی-انعام-بخشش

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

انگشت‌شمار-کم-معدود

پُخت کردن-پختن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
تو دار-راز نگهدار

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
بی اُرس و پرس-بی مقدمه

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

آواز شدن(شهره شدن)

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 

پشتک-پرش از پشت

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

بغداد آباد-شکم سیر

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

دور-بار-دفعه-نوبت

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

 

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

 
ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

ترید- تلیت

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

زینه-پله
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

خیره-بی شرم-پر رو

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

حشری-شهوت ران-پر شهوت
آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

دستِ چپ-سمت چپ

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

ترک بیلمز-آدم نادان

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

رودرواسی-رودربایستی

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

 
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

 

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

جار-چلچراغ-شمعدان

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

اُتُل-شکم-اتوموبیل

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دهن-واحد آواز خواندن

خلق الله-مردم

 

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر
آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

چوروک خوردن-چین برداشتن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

 
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

چل زن-زن کوتاه قد

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

حق-باج سبیل-رشوه

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

خُردینه-بچه ی خردسال

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن