مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 415
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
آدمقحطی(کمیابی آدم های کارآمد)
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
چلک بازی-بازی الک دولک
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
دو رگه-از دو نژاد محتلف
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
جود-یهودی-حهود
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
آواز دهل-چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
خشکه پلو-کته
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
راستکی-واقعی
رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
اسبابکشی(نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر)
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
مال دنیا
زهره کردن-بسیار ترساندن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
چوروک خوردن-چین برداشتن
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن
بیرون روش-اسهال-شکم روش
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
آن سفر-آن بار-آن دفعه
چشم واسوخته-چشم برتافته
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
دست کج-نامطمئن-دزد
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
رم دادن-رماندن-فراری دادن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
آمدن-آغاز به کاری کردن
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
پینکی رفتن-چرت زدن
دست بالا-حداکثر
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن
جَرّ-کشمکش دعوا
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
دلقک-شخص مسخره
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
جوغ-جوی آب
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
آب نخوردن(درنگ نکردن)
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
چنگک-قلاب آهنی نوک تیز
آبدار-سخت-شدید-سنگین
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
راه راه-دارای خطوط موازی
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
چار طاق-به طور کامل
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت
به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
ز ِله-ستوه-عجز
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند
خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
پس نشستن-عقب نشینی کردن
جُربزه-قدرت-توانایی
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن
چغاله بادام-بادام نارس
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
الف الف کردن(قاچقاچ کردن)
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
دسته پل-الک دولک
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ
چارچار زدن-بی حیایی کردن
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی
خارشک-مردم آزار-سادیست
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
خنگ-نادان-ابله-کودن
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون
رایانه-کامپیوتر
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
آهو چشم-معشوق-شاهد
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
ریختن مو-سخت وحشت کردن
جوغ-جوی آب
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
خال-نقطه ی سیاه-لکه
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
دو به هم زن-دو به هم انداز
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
آفتابنشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانهخراب کردن)
زار-نا به سامان-خراب-بد
دو قلو-دو بچه ی همزاد
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دور دست-جایی دور
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن
چله ی تابستان-گرمای سخت
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن
روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
جمع و جور-منظم و مرتب
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
چوق-چوب-تومان
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
خودآموز-بدون آموزگار
تر دست-ماهر-شعبده باز
زبر و زرنگ-چابک و فرز
ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن
دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
زیر تشکی-رشوه
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
دان دان-متفرق و پراکنده
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
حرص خوردن-عصبانی شدن
این خاکدان(دنیا)
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
زیر چاقی-مهارت
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
کار شگفتانگیز کردن
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
دست دستی-سرسری-بی هوده-سطحی
دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق
ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان
دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
خرج راه-هزینه ی سفر
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
رضا شدن-راضی شدن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
خاکه زغال-ریزه ی زغال
دلپخت-پختن مغر چیزی
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
بخار-توانایی-شایستگی
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
آجرپاره(جواب کسی که بهجای بله میگوید آره)
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
چرند-حرف پوچ و بی معنی
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
جیک-صدا-آواز
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
آهوی خاور(آفتاب)
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
خبرنگاری-کار خبرنگار
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
دلسرد-ناامید-مایوس
حشری-شهوت ران-پر شهوت
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
بالا آوردن-استفراغ کردن
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
زمخت-درشت-ناهنجار
اُرُسی(کفش)
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
چاخان پاخان-دروغ
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
الفرار(گریز، بگریز !)
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
باب دندان-مناسب طبع و حال
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی
جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
البرز-بلندقامت-دلیر
پر بدک-خیلی بد
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
بپا-مواظب باش-متوجه باش
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
خرج برداشتن-پول لازم داشتن
بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
اشک تمساح-گریه ی دروغین
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
دو پولی-کالای بی ارزش
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
پاتوغ-محل گرد آمدن
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
تک و دو-دوندگی-درماندگی
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
پول خرد-پول سکه ای
در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
خِر-حنجره-گلو
بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث
خُردینه-بچه ی خردسال
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
پینه-وصله-پوست سخت شده
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)
آب تاختن-پیشاب کردن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
بی در رو-بن بست
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
چرمی-از جنس چرم
برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
احدالناس(کسی، فردی)
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
خشکه بار-نگا. خشکبار
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
چشه ؟-او را چه شده ؟
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
بی تفاوت-بی اعتنا
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
دماغ چاقی-احوال پرسی
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
انگشتر پا(چیز بیارزش)
تک و تا-جنب و جوش
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
خیکی-آدم چاق و فربه
حاشیه دار-کناره دار
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن
حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
چرک و خون-چرک آلوده به خون
خیط کردن-نگا. خیت کردن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
بَرج-خرج های خارج از خانه
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
دست کم-حداقل
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک
زهره دان-کیسه ی صفرا
خشتک-وسط درز دو پا در شلوار
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
چار طاق-به طور کامل
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
حمله کردن-یورش بردن
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
تا-توانایی
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
زود رنج-نازک دل-حساس
رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
آمدن-آغاز به کاری کردن
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
پُر کار-فعال-با پشتکار
دلِی دلِی-حاشا-انکار