لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 267
ته گرفتن-سوختن غذا
دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
جانور-کرم شکم و معده
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
خال مَخال-خال خال
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
انداختنی(جنس نامرغوب)
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
خم گرفتن-فنی از کشتی
به تور زدن- به تور انداختن
چفت کردن-با زنجیر بستن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد
زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
از سر نو-دوباره
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
پله خوردن-دارای پله بودن
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
چوغ-چوب
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
ارواح شکمت-ارواح بابات
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
حالی کردن-فهماندن
آتشپا-فرز و چالاک-بی قرار
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند
دوا خور-معتاد به الکل
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
جور به جور-نگا. جوراجور
زیر دُم سُست-زن منحرف
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
روغن زرد-روغن حیوانی
دم بازی-چاپلوسی-تملق
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
جیش-ادرار در زبان کودکان
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت
دوبلور-دوبله کننده
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد
بلا نسبت-دور از جانب شما
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
دماغ چاقی-احوال پرسی
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
اسبابکشی-نقل اثاثه از خانهای به خانهی دیگر
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
پنج تن آل عبا- پنج تن
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
پول خرد-پول سکه ای
از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)
چل مرد-مرد کوتاه قد
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
ته گرفتن-سوختن غذا
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)
زن بردن-همسر گرفتن مرد
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
تک روی-عمل بدون توجه به جمع
بی سیرت-بی آبرو
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
ریشو-دارای ریش بلند
تب و تاب-سوز و گداز
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
رفتگر-سپور-آشغالی
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
حق-باج سبیل-رشوه
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
چینی بند-چینی بند زن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
چِککی-فوری-به سرعت
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
تخم شر-مردم آزار- شرور
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن
آب سیر-جانور خوشرفتار
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
پیگرد-پی گیری-تعقیب
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
پیش کنار-بیضه-خایه
زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
تت و پت-لکنت زبان
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
حضرت عباسی-راست و درست
تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری
حشل-خطر
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
چشم زهره-ترس
خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
داش-لوطی-مشدی
خرج و برج-خرج و متعلقات آن
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
اروای ننهات-ارواح بابات
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
اسیر خاک-مرده-تنپرور
خاک به دهنم-زبانم لال
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
تپلی-گرد و چاق
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
چروک خوردن-نگا. چروک افتادن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
تک و دو-دوندگی-درماندگی
جهیزیه-نگا. جهیز
چتوَل-یک چهارم
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
پا منبری-شاگرد روضه خوان
تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن
خوابگوشی-سیلی-کشیده
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن
خود را به آب و آتش زدن-به هر وسیله ای متوسل شدن-هر خطری را استقبال کردن
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
ذِله کردن-ذله آوردن
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
پاکاری-شغل پاکار
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
خلاف شرع-ضد قانون شریعت
بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
تلمبار- تل انبار
بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر
تیپا خوردن-رانده شدن
جُستن-چیز گمشده را یافتن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
دلچسب-دلپذیر-مقبول
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن
خانه یکی-صمیمی و یکدل
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن
دسته پل-الک دولک
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
خبر داغ-خبر بسیار مهم
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
آزگار(زمان دراز)
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
رکاب دادن-راهی جایی شدن
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
بابت-مورد-زمینه-موضوع
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
خراشه-تراشه-خرده ی چوب
دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است
حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
درد گرفتن دل از اسهال
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
پشم و پیله-ریش
زیر جلی-پنهانی-آهسته
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
آتشی-تندخو-زودخشم
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
آب شیراز-شراب
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
خطایی-نوعیز آجر
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
تلکه بند شدن- تلکه کردن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
آتش بیدود-آفتاب-غضب
بر وفق-مطابق-موافق
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
اجاق-دودمان
چُس افاده-افاده ی بی جا
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
آخرین تحویل-قیامت
دماغ چاقی-احوال پرسی
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
چَه چَه-صدای بلبل
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
باجی-خواهر-زن ناشناس
خانم آوردن-پا اندازی کردن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
پرند-حرف بی هوده
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
چانه لغ-نگا. چانه شل
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
چُس افاده-افاده ی بی جا
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
چپه-کجی به یک سمت
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
بلند بالا-قد بلند
به یک تیر دو نشان زدن-با یک اقدام دو کار انجام دادن-با یک کار دو نتیجه گرفتن
آبِ خشک(آب بسته)
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
داو-نوبت بازی
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
بنا کردن-شروع کردن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
آهو چشم(معشوق، شاهد)
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
دور از شما ب-لانسبت
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
اقلکم-دستکم-لااقل
تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
دست زدن-لمس کردن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
پخش-پراکنده
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون
خاک بر سری-بی آبرویی
دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
دریافت-گرفتن-ادراک
حرف شنو-سر به را-مطیع
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
انگشتشمار(کم، معدود)
درز را آب دادن-از راه به در شدن
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده
چرکوندی-لکه دار کثیف
از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
دَدَر-بیرون-کوچه
خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
آینهی هفتجوش-خورشید
ار زبان کسی(از قول کسی)
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
احتیاطی-نجس-ناپاک
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
آمدن-آغاز به کاری کردن
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
دل-معده
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
رو انداز-لحاف
زمین گذاشتن سر-مردن
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
دست مزد-اجرت-مزد کار
جا افتادن-سر جای خود آمدن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
دایی قزی-دختر دایی
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
رضا شدن-راضی شدن
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
پا سوز-عاشق شیفته
زبان کوچکه-زبان کوچک
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟)
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
خوش قلق-رام-خوش خوی
بادپا-تند رو-تیز تک
آبِ خشک-آب بسته
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
چاشته بندی-ته بندی
خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس
از تیپ کسی بودن
دل گُنده-سهل انگار
خبر داغ-خبر بسیار مهم
چپو شدن-غارت شدن
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
دیگ به سر-لو لو
ته خوار-بچه باز
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
از بیخ-یکسره-بهکلی-کاملن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
پایین دست-طرف پایین
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
دله-ظرف حلبی
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق