کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 91

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 91

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

پیشت-آوازی برای راندن گربه

جَر-پیچ و خم راه

دَم نقد-آماده-حاضر

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

خاطره-یادگار

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

 

خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

 

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

پا برهنه-بدون کفش

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

پا سوخت-پا بد-بد شانس
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

آخرین تحویل-قیامت

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

ذِله شدن-ذله آمدن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

حاشیه دار-کناره دار

 

پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
جاپیچ-جاکش-دلال محبت

پارو-زن پیر

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

درد دل-غم و اندوه درونی

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

خدا به همراه-خدا خافظ

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

جاده کوبی-راه صاف کردن

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

چشمداشت-توقع-انتظار

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

تو در تو- تو به تو

 

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

رو شور-سفیداب

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

 
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

آب آتش مزاج(می سرخ)

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

دو به هم زن-دو به هم انداز

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

پشه زدن-نیش زدن پشه

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

تخت سینه-وسط سینه

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

تیار کردن-آماده کردن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

رایانه-کامپیوتر
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

دخالت کردن-در آمدن در کاری

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

پا برهنه-بدون کفش

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

 

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

پُخت-هر نوبت از پختن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

چرک-کثیف

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

خرده قرض-بدهی اندک

چِل-خل و دیوانه

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

 

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

روی خود کشیدن-رو کشیدن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
بابا غوری-نابینا-کور

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
چَکه-شوخ و بذله گو
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
خبرکش-سخن چین

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

دریافت-گرفتن-ادراک

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

 
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)
خوش رو-زیبا-خندان

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
زیر گرفتن-زیر کردن

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

زیر گرفتن-زیر کردن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
تک پران-زن نانجیب

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

جهیزیه-نگا. جهیز

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

دست آموز کردن-تربیت کردن

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

حدمتکار-مستخدم

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
بی سیرت-بی آبرو

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

 

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

پخته-با تجربه-دنیا دیده

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
ازدست‌رفته(عاشق)
آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

 
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

دست کردن-دست فرو بردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

حق دادن-تایید کردن

زبان در قفا-زبان پس قفا

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

پادگان-سربازخانه

چشم باباقوری-نابینا-کور

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

چوچول باز-دغل-بی حیا

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

پت پتی-موتور سیکلت

بد گل-زشت-بد ترکیب

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

جلز-نگا. جز

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

حمامی-گرمابه دار

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

پیش رس-زود رس

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

چنگولک-سست و ضعیف

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

آی زرشک-آی زکی

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

خواهر خوانده-دوست صمیمی

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

چغندر پخته-لبو

چرند-حرف پوچ و بی معنی

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
 

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

دستشویی-توالت-مستراح

پنزر- پندر

خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن

خلاف-جرم

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

 

خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

آبدست(ماهر، استاد)

پا واکردن-به راه افتادن بچه
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

خدا به همراه-خدا خافظ

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

چار دستی-قمار چهار نفری

 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دق دلی-دق دل

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

 

خروار-کنایه از مقدار زیاد

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

 

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد

آتشِ بسته(طلا)

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

بد گل-زشت-بد ترکیب

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

در هم لولیدن-توی هم رفتن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

 

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

زبان پس قفا-نوعی گل است

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

چاپ زدن-چاپ کردن-دروغ گفتن

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

خونسرد-آرام-بی خیال

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

دست کردن-دست فرو بردن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

زیر چاقی-مهارت

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

تلمبار- تل انبار
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

افتادن دست-از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن

چنار امام زاده صالح-متلک بد

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

 

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

 
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

حق البوق-رشوه
بی مناسبت-نابجا-نامربوط

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

توالت کردن-آرایش کردن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

بَر و بیابان-دشت و صحرا

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

خرده قرض-بدهی اندک

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

پایین دست-طرف پایین

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

چوروکیده-پر چین و چوروک

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

جاهل-جوان-نادان

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

حرف گوش کن-حرف شنو

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

 

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

با متانت-با وقار

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

خودمانی-صمیمی-یکدل

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

پول چایی-انعام-بخشش

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

 

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

 

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

 

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

از سر نو(دوباره)

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

زیر دست-تابع-فرمان بردار

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

 

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

پایین دست-طرف پایین

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

جن زده-دیوانه

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

داد و هوار-داد و فریاد

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

خبر چین-سخن چین-جاسوس

بی چیز-تهی دست-فقیر

دلسوز-غمخوار

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

چُل-آلت مرد

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

آفتاب به آفتاب-هر روز

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

 

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

جایی-مستراح-توالت

چشم و ابرو-زیبایی چهره

پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

تپل-چاق-گوشت آلود

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

 

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

حقه زدن-فریب دادن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
 

پشت سر هم-پیاپی متوالی

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

جاده کوبی-راه صاف کردن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

ار زبان کسی-از قول کسی

جهیزیه-نگا. جهیز

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

به حق پیوستن-مردن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

 

دزد زده-سرقت شده

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

 
بد قلق-بد عادت-بد ادا

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

آبدار-سخت-شدید-سنگین

تیز بزی-فورن-بی درنگ

 

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

دستِ چپ-سمت چپ

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

پیش کسوتی-قدمت و برتری

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

جهود ی-هودی-مقتصد

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

تَخم-مهمل تَخم

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

 

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

درق دروق-درق درق

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی