کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 91
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
جَر-پیچ و خم راه
دَم نقد-آماده-حاضر
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم
خاطره-یادگار
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
پا برهنه-بدون کفش
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
پا سوخت-پا بد-بد شانس
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد
آخرین تحویل-قیامت
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش
ذِله شدن-ذله آمدن
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
حاشیه دار-کناره دار
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
افتادن بچه(سقط شدن جنین)
زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن
استخوانبندی(درست کردن انگاره و طرح)
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
جالباسی-کمد لباس-جا رختی
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن
حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
پارو-زن پیر
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
درد دل-غم و اندوه درونی
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
دستمال به دست-چاپلوس-متملق
چشمداشت-توقع-انتظار
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
تو در تو- تو به تو
رو شور-سفیداب
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
آب آتش مزاج(می سرخ)
از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))
دو به هم زن-دو به هم انداز
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
پشه زدن-نیش زدن پشه
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
تیار کردن-آماده کردن
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
رایانه-کامپیوتر
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
آتشخوار(ظالم، حرامخوار)
دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
پا برهنه-بدون کفش
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن
چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو
از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)
اگر بمیری هم-بههیچوجه-هرگز
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
خرده قرض-بدهی اندک
چِل-خل و دیوانه
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
دو قلو-دو بچه ی همزاد
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
روی خود کشیدن-رو کشیدن
زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
بابا غوری-نابینا-کور
زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
چَکه-شوخ و بذله گو
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است
خبرکش-سخن چین
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
دریافت-گرفتن-ادراک
چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
احوال گرفتن-جویای حال شدن
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
خوش رو-زیبا-خندان
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
زیر گرفتن-زیر کردن
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
زیر گرفتن-زیر کردن
حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
تک پران-زن نانجیب
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
بی سیرت-بی آبرو
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
ازدسترفته(عاشق)
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
دست کردن-دست فرو بردن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود
آیَم سایَم(گاهکاهی)
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد
حق دادن-تایید کردن
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
آدم بیمعنی-آدم بیخود
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام
به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
درآوردن شکلک-ادا در آوردن
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
چوچول باز-دغل-بی حیا
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
پت پتی-موتور سیکلت
بد گل-زشت-بد ترکیب
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
جلز-نگا. جز
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
حمامی-گرمابه دار
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد
پیش رس-زود رس
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
چنگولک-سست و ضعیف
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
آی زرشک-آی زکی
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
خواهر خوانده-دوست صمیمی
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
چغندر پخته-لبو
چرند-حرف پوچ و بی معنی
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
دستشویی-توالت-مستراح
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
خلاف-جرم
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
آبدست(ماهر، استاد)
پا واکردن-به راه افتادن بچه
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
خدا به همراه-خدا خافظ
از زمین سبز شدن-ناگهان و بیخبر پدیدار شدن-بهطور غیرمنتظره حاضر شدن
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
چار دستی-قمار چهار نفری
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
دق دلی-دق دل
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
خرفت-نادان-ابله-کند ذهن
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
خروار-کنایه از مقدار زیاد
از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است)
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
بد گل-زشت-بد ترکیب
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
در هم لولیدن-توی هم رفتن
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
اهل نشست-تارک دنیا-گوشهنشین
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
زبان پس قفا-نوعی گل است
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است
خونسرد-آرام-بی خیال
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
دست کردن-دست فرو بردن
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد
آفتابرو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
تلمبار- تل انبار
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن
خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
چنار امام زاده صالح-متلک بد
چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
حق البوق-رشوه
بی مناسبت-نابجا-نامربوط
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
توالت کردن-آرایش کردن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند
بَر و بیابان-دشت و صحرا
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
خرده قرض-بدهی اندک
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن
پایین دست-طرف پایین
جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
جوال پنبه آوردن-حرص و طمع زیاد داشتن-میل و علاقه ی فراوان داشتن
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
چوروکیده-پر چین و چوروک
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
جاهل-جوان-نادان
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
حرف گوش کن-حرف شنو
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
با متانت-با وقار
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
استکانی زدن(میخوارگی اندکی کردن)
خودمانی-صمیمی-یکدل
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
پول چایی-انعام-بخشش
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین میکند)
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
از سر نو(دوباره)
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
زیر دست-تابع-فرمان بردار
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
جن زده-دیوانه
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
داد و هوار-داد و فریاد
خبر چین-سخن چین-جاسوس
بی چیز-تهی دست-فقیر
دلسوز-غمخوار
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
چُل-آلت مرد
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
آفتاب به آفتاب-هر روز
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
جایی-مستراح-توالت
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
تپل-چاق-گوشت آلود
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
آتشبیار معرکه(فتنهانگیز میان دو دشمن)
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
پشت سر هم-پیاپی متوالی
آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم
تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن
ارواح شکمت(ارواح بابات)
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
جاده کوبی-راه صاف کردن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
ار زبان کسی-از قول کسی
جهیزیه-نگا. جهیز
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
به حق پیوستن-مردن
آتش بیباد(ظلم، می)
دزد زده-سرقت شده
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
بد قلق-بد عادت-بد ادا
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
تیز بزی-فورن-بی درنگ
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
دستِ چپ-سمت چپ
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
پیش کسوتی-قدمت و برتری
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
از ته دل(از سر صدق و صفا)
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق
تَخم-مهمل تَخم
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
اقلکم(دستکم، لااقل)
از دهان گندهتر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
درق دروق-درق درق
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، بهکلی تغییر کردن)
خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی