بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 317
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
دور تا دور-گرداگرد-اطراف
دلسردی-ناامیدی-یاس
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
حرف-سخن-گفتار-کلام
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
تپه ماهور-زمین ناهموار
آش آلو کردن-خجالتزده کردن-کنفت کردن-سکهی یک پول کردن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
آتشی شدن-از کوره در رفتن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
پَس-ناجور-خراب
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن
خرج راه-هزینه ی سفر
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
آتشپاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
ابرو پاچهبزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری
چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
افندی پیزی(بهظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن
اختر شمردن(شببیداری)
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
جانور-کرم شکم و معده
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
رودرواسی-رودربایستی
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
دست و پا کردن-فراهم آوردن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
خالی خالی-بدون چیز دیگری
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
چُغُل-سخن چین
چروک-چین و شکن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
تیپا خوردن-رانده شدن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان
پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن
خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
باب دندان-مناسب طبع و حال
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
چشم شور-آن که چشم زخم زند
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
حق نشناس-نا سپاس
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
آکله فرنگی-سیفلیس
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته
الحق(بهراستی، حقیقتن)
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
چغل خوری-سخن چینی
اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم
حَب-قرص
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعهای که احتمال فرخنده و نحسبودن هر دو در آن هست
اوضاع احوال-وضع و حال
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بیحال شدن
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
پول مول-پول
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن
روغنی-آلوده به روغن
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
ته خوار-بچه باز
دال به دال-پشت سر هم
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
پای پس-عوض-تلافی
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
پِشک-نرمی و پرده های بینی
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن
دال-خمیده-کج
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
آبِ دندان-حریف ساده
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
رو انداز-لحاف
دلقک بازی-مسخره بازی
دو قلو-دو بچه ی همزاد
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
پیش پیش-جلو جلو
پس افتاده-بچه ی کسی
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
دلقک-شخص مسخره
آهن کهنه به حلوا دادن-معاملهی پرسود کردن
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی
آخرین تحویل(قیامت)
چای نیک-قوری و کتری چای
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
از جنس چیزی بودن
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن
دستی-به عمد-از روی تعمد
روی خود کشیدن-رو کشیدن
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن
بد زبان- بد دهن
به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن
چَکی-وزن نکرده-یک جا
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
آبکش کردن-سوراخ سوراخ کردن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
چرکو-آدم کثیف
آدم(نوکر، امردی که بچهبازان نزد خود نگاه میدارند و مخارجش را میپردازند)
(به زبان کودکان) زخم شدن
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
دماغ چاقی-احوال پرسی
تُخم-اصل هرچیزی-دانه
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)
چرمی-از جنس چرم
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
پوز زدن-دهان زدن
ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
پینه زدن-وصله کردن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
آدم بگو بخند-شیرینزبان و بذلهگو
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
خال-نقطه ی سیاه-لکه
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است
بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
چشمداشت-توقع-انتظار
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
پوست کنده-رک و بی پرده
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
اکبیری(زشت، بیریخت)
الحق(بهراستی، حقیقتن)
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
خیابان گز کردن-ول گشتن
ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
ریز-خرد-کوچک
تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک
آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)
دمدمی مزاج-دمدمی
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
پیه آوردن-چاق شدن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
اروای ننهات-ارواح بابات
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
خوراک-مصرف یک دوره ی معین
پشتک-پرش از پشت
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
از دست دادن(گم کردن)
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود
جَخت-متضاد صبر
خانم-زن بدکاره-هرزه
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
تل انبار-توده-انباشته
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
جیره-سهم معین
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
تُف به دهن-حیرت زده
پیش-برنده-آن که جلو است
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
چروک انداختن-چین انداختن
آتشِ بسته-طلا
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
آغاپنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبهای
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
خرج تراشی-هزینه درست کردن
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
چِخه-نگا. چِخ
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
چوب حرفی-چوب کوچکی که به دست کودکان می دادند تا روی سطر های کتاب بگذارد و آن ها را بخواند
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
جلز-نگا. جز
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
تشریف داشتن-حضور داشتن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
از راه بهدر بردن-فریب دادن-اغوا کردن
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن
آبِ خشک(آب بسته)
چار دیواری-خانه
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
ته نشین شدن-رسوب کردن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن
رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
انگشتشمار-کم-معدود
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
خیرات کردن-چیزی را
چله خانه-محل ریاضت کشیدن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
دال به دال-پشت سر هم
از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
تپه گذاشتن-بول کردن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
دور از شما ب-لانسبت
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
پس رفتن-عقب رفتن
جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
بزرگداشت-احترام-تکریم
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
آب شیراز-شراب
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن
انداختنی(جنس نامرغوب)
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
تر دست-ماهر-شعبده باز
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
پارو-زن پیر
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
دوام آوردن-استقامت کردن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
جگرک-نگا. جغور بغور
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
بخار-توانایی-شایستگی
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
از کیسهی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
اجاق(دودمان)
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ
درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن
دل-معده
آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
جَر-پیچ و خم راه
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
چوروک خوردن-چین برداشتن
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
جَر-پیچ و خم راه
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
ادرار کوچک(شاش)
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف
تنگاب آمدن-به جان آمدن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
چاقالو-چاق-فربه
روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن
رایانه-کامپیوتر
تنبان درآر-بی حیا-دریده
بازرس-مامور بررسی و کنترل
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
خصوصی-مقابل عمومی
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
تُف کار-بچه باز
اسیر خاک-مرده-تنپرور
خروار-کنایه از مقدار زیاد
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
چلک بازی-بازی الک دولک
چته ؟-تو را چه می شود ؟
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
راست شدن-رو به راه شدن
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
آب اندام-زیبا تن و خوشرو
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
جمع کردن-گرد آوردن
آپارتی(زن بیحیا و بدزبان، سلیطه، پاچهورمالیده)
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
زن بردن-همسر گرفتن مرد
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
درب و داغان شدن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
دمدمی مزاج-دمدمی
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
افتادن دست-از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن
خاطر داشتن-به یاد داشتن
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
رومیزی-منسوب به میز
آل آروادی-زن سخت بیحیا و بدرفتار
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
خیط شدن-نگا. خیت شدن
پِهِن پا زدن-بیکاره و ولگرد بودن
دله بازی-رفتار آدم دله
پَتی-لخت-برهنه
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد
دستِ راست-سمت راست
در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن