نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 290
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
دو به دو-دو تا دو تا
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
خوش قلق-رام-خوش خوی
پشت-نسل-فرزندان
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
چله-چاق-چرب و چیلی
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
آشنایی دادن-خود را معرفی کردن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
چاک کردن-نگا. چاک دادن
چاک زدن-نگا. چاک دادن
تر و فرز-چست و چابک
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
درشت-حرف زشت-دشنام
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
حی و حاضر-آماده
چرمی-از جنس چرم
تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن
زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
این جور که بویش میآید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)
پر مدعا- پر ادعا
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
چین خوردن-چروک شدن
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
خود را خوردن-رنج بردن
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
در کردن-شلیک کردن-خالی کردن
چنگول زدن-پنجه زدن
زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
دست دادن-پیش آمدن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
آب تاختن-پیشاب کردن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
تپل مپل-چاق و چله
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار
اشک خنک-گریهی ساختگی
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
راست و ریس-موانع و معایب
خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی
پیه سوز- پی سوز
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
دم بازی-چاپلوسی-تملق
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
انگشتشمار(کم، معدود)
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن
جا افتادن-سر جای خود آمدن
بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار
داو-نوبت بازی
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
چشم دریده-خیره-درآمده
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
پیش کردن گربه-راندن گربه
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
پِشک-نرمی و پرده های بینی
زیر پوش-جامه ی زیرین
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
خرناس-نگا. خُرخُر
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
آقبانو(نوعی پارچهی نخی نازک)
پایش افتادن- پادادن و پا افتادن
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
اجاقکور-نازا-بی فرزند
آب تاختن-پیشاب کردن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
حرام و حرس-ریخت و پاش
بساز-آدم سازگار-صبور
پینه زدن-وصله کردن
زحمت کشیدن-کار کردن
تنگ هم-چسبیده به هم
خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
زبون-حقیر-توسری خور
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بیاعتبار شدن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
خونسرد-آرام-بی خیال
تردستی-مهارت-شعبده بازی
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
خودی-آشنا
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
آینهی زانو-برآمدگی زانو
از آب و گل در آمدن(مراحل اولیهی شکلپذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
پا شدن-از جا برخاستن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
اشک خنک(گریهی ساختگی)
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
بیسار-فلان
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
رُک زده-زل زده-خیره شده
دو جین-دوازده تا
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
خوره-جذام-آکله
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
رگ ترکی-تعصب نژادی
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
البرز(بلندقامت، دلیر)
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
دبنگ-احمق-کودن
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
اَتَر زدن-فال بد زدن
اجابت کردن معده(قضای حاجت)
تُف کار-بچه باز
راحت کردن-کشتن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک
آمدن(آغاز به کاری کردن)
خجالتی-کم رو-پرحیا
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)
چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
فرض کنیم که
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
پیه آوردن-چاق شدن
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
اِحلیل خوردن(فریب خوردن)
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
جلز و ولز-سوز و گداز
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
اقلکم(دستکم، لااقل)
خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن
آکَل-آقای کربلایی
تُف به دهن-حیرت زده
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
به حق پیوستن-مردن
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
چَکه-شوخ و بذله گو
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
دور برد-دارای برد زیاد
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود
جا انداختن-به سر جای خود آوردن
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
پزا-زود پخت شونده
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
دوندگی-سعی و کوشش
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
پرند-حرف بی هوده
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
پیاله فروش-میخانه چی
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
پیاله زدن-می نوشیدن
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
دوام کردن-دوام آوردن
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
زیر تشکی-رشوه
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
بند-ریسمان-طناب-رشته
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
چپو-غارت-تاراج
در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
پلاس-اثاث مختصر منزل
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف
دیر کردن-تاخیر کردن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
دندان عاریه-دندان مصنوعی
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
خط افتادن-خراش افتادن
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
خر آوردن-بدبخت شدن
زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
بنا کردن-شروع کردن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است
دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی
آفتاب به آفتاب-هر روز
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
بار و بنه-وسایل سفر
زبان در قفا-زبان پس قفا
خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
خلق الله-مردم
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
خدا کند-ای کاش
جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
پنج دری-اتاقی که پنج در دارد
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
آب آتش زده-اشک
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس
درخت اگر-امید پوچ و واهی
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
زورکی-از روی بی میلی-تصنعی
حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی
تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)
انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
ته نشین-رسوب کرده
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
پا پتی-پا برهنه
بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
ذوق زده-بسیار خوش حال
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
پابوسی-زیارت
چاشته بندی-ته بندی
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
دک و پوز-دهان و لب و دندان
داشتن-مشغول بودن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
امن و امان-بدون بیم و هراس
جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
رنگ-حیله-نقشه-تدبیر
جن زده-دیوانه
اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
حلال وار-به صورت حلال
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
اشک خنک(گریهی ساختگی)
چشم شور-آن که چشم زخم زند
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
دست کردن-دست فرو بردن
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
آسمان (و) ریسمان(حرفهای بیربط و صد تا یک قاز)
دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
دق دلی-دق دل
پر گویی-روده درازی-پر چانگی
از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
روز مبادا-روز سختی و پریشانی
چرب دست-ماهر-زبر دست
زبیل-آشغال-زباله
بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت
دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است
چانه-گلوله ی خمیر نان
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
خوش منظره-خوش نما-زیبا
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
پر روده-پرچانه-روده دراز
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
جون جونی-نگا. جان جانی
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
خلق الله-مردم
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
جون جونی-نگا. جان جانی
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
خلا-مستراح
با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
جفتک زن-لگد زن
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
تیار کردن-آماده کردن
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
بخت-شانس-اقبال-شوهر
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
جانور-کرم شکم و معده
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن
الفرار-گریز-بگریز !
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن
خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند
در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
چغل خوری-سخن چینی
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
چیلی-بدبیاری
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق
پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم
دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
خوش لباس-نگا. خوش پوش
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
تپق-گرفتگی زبان
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
بُراق-خشمگین-عصبانی
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
زیر شلواری-زیر جامه
چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای
انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
پسله-جای پنهان-در نهان
پیش رس-زود رس
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
زیر سری-بالش-متکا
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
زرد گوش-بی رگ-ترسو
از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
اختر شمردن(شببیداری)
بار و بنه-وسایل سفر
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
دوش فروش-ربا خوار
از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن
درگاهی-آستانه
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
به حق پیوستن-مردن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
خندق بلا-شکم
تقاص گرفتن-انتقام گرفتن
جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند
دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
آب نخوردن چشم-امید نداشتن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
دل-معده
جَر-پیچ و خم راه
راست شدن-رو به راه شدن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن